جدول جو
جدول جو

معنی مأوا یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

مأوا یافتن(زَ دَ)
مأوا کردن:
چرا سوزن چنین دجال چشم است
که اندر جیب عیسی یافت مأوا.
خاقانی.
و رجوع به مأوا کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَرْ / خُرْ دَ)
مأوا کردن:
نخردسایۀ اقبال هما را به جوی
گیرد آن کس که بر سایۀ لطفش مأوا.
شفیع اثر (از آنندراج).
زمژگانت آخر به جایی رسیدم
که در دیدۀ خویش مأوا گرفتم.
میرزا جلال اسیر (ازآنندراج).
و رجوع به مأوا کردن شود
لغت نامه دهخدا